
· چکیده
اساتیر ایران از عناصر مهم در ساخت و پرداخت خیال شاعرانه و تصویر سازی ادبی در ذهن شاعر ایرانی میباشد. یکی از استورههای کهن ایرانشهری، استورهی مهر است که در تمام ارکان آئینی، هنری و معماری مردمان ایران اثرگذار بوده است و حتی پس از درآمدن ایرانیان به اسلام آیین مهر با دگردیسی به بقای خود ادامه داده است. تحقیق در کاربرد و نقش استورهی مهر در داستانهای شاهنامه به ویژه ارتباط آن با شخصیتهای داستان میتواند نگاهی جدید برای شناخت “مهر” ایرانی و کیش و آیین باستانی آریائیان باشد؛ ابعاد فکری و هنری شاهنامه در قالب ماجراهایی چون پادشاهی فریدون و زاده شدن رستم، پیدایی و حضور مهر آیینی را در گذشته نشان میدهد. گرچه دوران اشکانی اوج شکوه و رواج کیش مهر بوده است، اما روایات شاهنامه گواه بر پیشینهی مهرپرستی تا زمان فریدون است، که به رسم مهر، گاو مقدس را قربانی میکند تا خون او برکت و نعمت را بر سرزمین ایران جاری کند. از گفتار فردوسی به روشنی برمیآید که با شیوهی مهرپرستی بدیها و کژیهایی که پیش از آن در ایران روا بود از میان رفت و دیگر آنکه از ویژگیهای مهرپرستی شاد زیستن و بهرهوری از جهان و تن را به آسایش پروراندن است که برای فراهم آوردن آن شش ماه کوشش و شش ماه استراحت است و به قدر کوشش پاداش گرفتن و برپایی جشن است؛ جشن از ریشهی “یز” اوستایی و “یج” سانسکریت و “یسنه” و یسنا و یزش و یشت همه ستایش را میرساند؛ چنانکه ایزد نیز ستایش شده است و آیین ستایش مهر همواره با شادمانی و خوردن و آشامیدن و بهرهوری از جهان همراه بوده، واژهی جشن به معنای ستایش و کمکم به جشن و شادمانی معنی شد. پس مغز گفتار فردوسی (به آیین یکی جشن نو ساختند) آنست که شیوه تازهای در یزش و ستایش پدید آمد.
فرضیه:
استورهی “مهر” به روایت شاهنامهی فردوسی به دوران فریدون و پیدایش کیش جدید در ایران زمین باز میگردد؛ مهر آریایی و ایرانی نور سپیده دم است که از پس البرز کوه سربرآورده و نوید روشنایی، راستی و درستی را میدهد.
· کلید واژهها: استوره، آئینمهر، فردوسی، شاهنامه.
· مقدمه
استوره مولد اندیشه، تخیل و دانش نخستین اقوام باستانی و بیانگر آرمانهای بشری است، که در گذر تاریخ حیات تازه و هویت ویژه یافته است. حوادثی که در استوره نقل میشود، همچون داستان واقعی تلقی شده زیرا به واقعیتها برگشت داده میشود و همیشه منطقی را دنبال میکند. استوره گاهی به ظاهر حوادث تاریخی را روایت میکند، اما آنچه در این روایتها مهم است صحت تاریخی آنها نبوده بلکه مفهوم نهفته در شرح داستان برای معتقدان را در بر دارد، مفاهیمی چون دیدگاههای آدمی نسبت به خویشتن، جهان و آفریدگار. استوره واکنشی از ناتوانی انسان در مقابله با درماندگیها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس او از حوادث غیر مترقبه است؛ که قدرت تخیل نهایت فعالیت خود را در این زمینه انجام میدهد. خدایان به این ترتیب خلق میشوند، سپس به شهریاران و پهلوانان تبدیل میگردند، و گاهی به عکس، از شخصیتی تاریخی یا قهرمانی معمولی، موجودی استورهای شکل میگیرد، به این صورت که همهی ویژگیهای یک موجود خارقالعاده را به او نسبت میدهند و به تدریج با این ویژگیها قهرمان از صورت موجودِ بشری و عادی خارج میشود. هدف از مطالعهی استوره شناخت و تفسیر دانش نخستین بشر و چگونگی اندیشیدن او به پدیدهها و احوال عالم است؛ استوره رفتار ذهنی بشر نخستین به منظور دستیابی به حقیقت و کُنه هستی است؛ زین روست که میتوان گفت استوره با فلسفه و تفکر پیوند یافته و ماندگار شده، راز ماندگاری استوره همین است که در قلمرو فکر و ذهن و زبان انسانها رسوخ کرده و حیات تازه یافته است.
فریدون جنیدی[1] دربارهی مهر ایرانی و آیین و رسوم آن به استناد شاهنامه مطالبی به شرح ذیل دارند: “آغاز پیدایش کیش مهر در ایران به هنگام سه پاره شدن ایران (زادن فریدون) و هم زمان با پیدایی گاو پرمایه است. دوران فریدون در هندوستان به نام –تریتهه- یاد میشود و شاید آلماینان از افسانه زیگفرید و نبرد او با اژدها به همین هنگام نگریستهاند. فریدون درادت “ثرئتون” خوانده میشود ، بخش اول -ثری- که همان سه انگلیسی و در سانسکریت نیز برابر سه است و بخش دوم یعنی -ئتون- که در پهلوی به گونهی -ایتون- و در فارسی دری –ایدون- است و بر روی هم معنی سه ایدون یعنی سه پاره شدن ایران را برابر با 6000 سال پیش و پس از چیرگی بر بابل (بیور اسب، ضحاک) میرساند.
فردوسی در این باره میگوید:
خجسته فریدون ز مادر بزاد جهان را یکی دیگر آمد نهاد
و این نهاد دیگر کیش و آیینی است که در پایان هنگام ضحاک در ایرانشهر پیدا میشود و همان شیوهی مهری است، در ادامه فردوسی میگوید:
زمانه بیاندوه گشت از بدی گرفته هرکس ره ایزدی
دل از داوریها بپرداختند بر آئین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام گرفتند هر یک زیاقوت جام
پرستیدن مهرگان دین اوست تن آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگار است از ماه مهر بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
دیگر نویسندگان و شاعران نیز مهرگان را جشن فریدون میخواندند:
باز دگر باره مهر ماه درآمد جشن فریدون آبتین به بر آمد
منوچهری دامغانی
مهرگان آمد چشن ملک فریدونا آنکجا گاو خوشش بود برمایونا
دقیقی
پس مغز گفتار حکیم توس (به آیین یکی جشن نو ساختند) آنست که شیوهی تازهای در یزش و ستایش پدید آمد و سخن منوچهری میرساند که با آمدن مهرگان ستایش مهر که هنگام سه بهره شدن آریائیان در ایران روا بوده دوباره زنده گشت؛ واژهی ایزد به معنای ستایش شده و ایزدان همه پدیدههای ستایش شدهاند نه آنچنان که اروپائیان آنرا به خدایان بر میگردانند.[2]”
“کیش مهر از دوران فریدون تا کنون در ایران و جهان برجای مانده است، چنانکه در خواستگاه خود (ایران) در دین زردشت و آداب و آیین اسلامی رسوخ کرده و هنگام مهاجرت به امپراتوری روم دگرگونیهایی پذیرفته و در دین مسیح دگردیسی نموده است که آثار آن به وضوح بر جا و استوار است. پژوهشگران ایرانی همچون مرحوم ذبیحالله بهروز، مهرداد بهار، محمد مقدم، احمد حامی به حضور قوی و موثر بزرگ ایزد آریایی میترا اشارات دارند:
ذبیح بهروز به این نکته روی آورد که در دوران باستان دو مسیح بودهاند که یکی از آنان همان مهر است و با آمارها و شمارگریهای ویژهی خود به دنبال پیدا کردن چهرهی هر یک از آن دو رفت. پس از او شاگردان و پیروانش (که برخی از او نامی هم در گفتارهای خویش نیاوردند) بر این باور ایستادند و این نیز در نزد دانایان گذشتهی ایران فراموش نشده بود، چنانکه در همین گفتار خاقانی دیده میشود که او عیسی را با مهر یکی دانسته است و باز از خاقانی در این زمینه سخن فراوان است که مسیح را با خورشید و مهر در یک پایه میآورد:
خورشید را بر پسر مریم است جای جای سُها بوَد به برِ نعش دخترش
خاقانی شروانی”[3]
مهرداد بهار از حضور مهر در کنار آناهیتا و معابد آن چنین میگوید: این ایزدان از هم جدا نشدنی هستند و در اکثر جاها در کنار هم میآیند از جمله در کتیبههای و در اوستا؛ این ارتباط باعث شده برخی از رمزهای آنها شبیه و گاه یکی شوند زیرا بسیاری از کارهای ویژهی آنها به هم شباهت دارد و یا مکمل یکدیگرند؛ مهر خویشکاری بارانزایی و افزون دهندهی آبها را دارد و آناهیتا آب پاک نیالوده همه جا گستر و نیرومند و برکت بخش است؛ گرامی داشت آب و آفتاب یا ماه و خورشید که نمادهای آناهیتا و مهر هستند از دو جهت در معاش وابسه به کشاورزی اهمیت داشتند: اول برای شکرگزاری از بودن این عناصر یا ایزدان مقدس و دوم به جهت شرایط جوی و خشکسالیها و نگرانی از دست دادن آنها. (بهار،1377: 36) معابد مهر در کنار یا نزدیک آب جاری یا برروی آبانبار میساختند؛ در کنار معابد مهر آبدانی وجود داشته است که پیش از ورود به معبد تن و روان را میپالودند. (بهار، 1377: 98-97)
احمد حامی، جغرافیدان که مکانهایی را در سراسر ایران به عنوان مهرابه معرفی کرده است دربارهی مهر میگوید: مهریان آفتاب به ویژه سرخی بامداد را مظهر جلوه ایزد مهر میدانستند، از این رو به خورشید که تابندهی آفتاب است هم مهر میگویند. مهریان میپنداشتند که مهر در غار زائیده شده است، از این رو هر جا غاری مییافتند، بغ مهر را در آنجا نیایش میکردند و آن محل را مهرابه میگفتند. در جاهایی که غار نبود زمین را میکندند و زیر زمین نیایش میکردند؛ در جاهایی که زمین آبدار بود، مهرابه را روی زمین و بر بلندیها و به ویژه جاهایی که آب روان داشت میساختند؛ حامی اماکن بسیاری را در ایران به عنوان مهرابه معرفی کرده که امروز به امامزاده و مسجد و مزار پیران و بزرگان دینی تبدیل شده است. (حامی، 1355: 17)
محمد مقدم، زبانشناس و متخصص زبانهای باستانی در مورد مهر باور دارد که: مهر در غاری زائیده شده است و از این رو غار در آئینهای مهری و در ساختمانهای پرستشگاهی و زیارتی مهری، نقش برجستهای دارد، در هنگام زایش مهر شبانان در کنار او هستند؛ پیروان دین مهر چون باور داشتند که مادر مهر در آب از تخمهی زردشت بارور شده زایش او را از میان غنچهی نیلوفر که مانند میوهی کاج است در صحنههای زایش باز نمودهاند. (مقدم،1385: 95)
· مهر[4] (میتره[5]- میترا[6]) (خورشید ایرانی)
مهر از واژهی میتره یا میثره از ریشهی هند و ایرانی است. در اوستا میثره، پهلوی (میتر[7])، میترا[8] یکی از ایزدان ایران باستان شناخته میشود[9]، و امروزه در پارسی به نام مهر و میترا از آن نام برده میشود. دهخدا برای واژهی مهر، معانی زیر را در کتابش آورده است: عشق، محبت، حب، دوستی، داد ، عهد، پیمان[10] و در جای دیگر معانی دوستی، محبت، ربالنوع آریایی نیز برای معنی مهر به کار رفته است؛ در فارسی پسین واژهی مهر شکل متأخر واژهی میترا است که به معنی خورشید است.[11] یک نکتهی ظریف در مورد خورشید و مهر شایان توجه است که نزد ایرانیان باستان خورشید مقام والایی داشته اما ایزد آن هور، مقام چندان مهمی نداشته است؛ بنابراین ستایش آفتاب در حقیقت ستایش مهر یا میثره بوده است؛( کریستینسن،1378: 102) آن چیز که در میان ایرانیان باستان به خورشید درجهی بالای تقدس میداد صرفاً خورشید بودنش نبود بلکه انوار خورشید بود و مهر ایزد نور است، بهترین تفسیر از ارتباط خورشید و میترا میتواند این باشد که: میترا خود خورشید نیست، بلکه نور و روشنایی است که تاریکی را زایل میکند و زندگی و شادمانی را به زمین هدیه میکند و با گرما و انوارش طبیعت را بارور میسازد، دیوهایی که در تاریکی به سر میبرند و سبب انتشار گناه و نافرمانی و ناپاکی و خشکی و بی برکتی زمین میشوند را دور میکند. ( کومن،1383: 25) در استورههای ایرانی ؛ نخستین ایزدی که با میترا زور آزمایی میکند خورشید است، و چون در این نبرد میترا بر خورشید پیروز میشود، ناچار خورشید با میترا پیمان همکاری میبندد و در ازای این پیمان از نشان دوستی برخوردار میشود. پس میترای پیروزمند بر اثر این توافق تاج درخشانی بر سر خورشید مینهد که از آن پس در مسیر گردش روزانهی خود همواره این تاج را بر سر حفظ مینماید؛ پس از غلبه در نبرد با خورشید، میترا بر پا میایستد و دست راست خویش را به سوی خورشید دراز میکند و پیمان دوستی را با فشردن دست او استوار مینماید؛ از آن پس این دو پشتیبان هم و همواره یار وفادار برای یکدیگر ماندهاند. (همان: 134) در ادبیات فارسی به ویژه در شاهنامهی فردوسی اضافهی تاج آفتاب یا تاج مهر که به نظر بسیاری جنبهی تشبیهی دارد، اما در عصر اساتیر به گونهای دیگری درک میشده است؛ آفتاب شاه و ایزد گونه بوده و به راستی در ذهن آئینی مردم تاج بر سر داشته است؛ در نقش و نگارهای اساتیری مهر را با تاج پرتوافشان میبینیم.
فردوسی در این باره چنین میسراید:
چو تاج خور روشن آمد پدید سپیده ز خم کمان بردمید[12]
(فردوسی،1966،ج4: 120)
برین هم نشان تا ز خم سپهر پدید آمد آن زیور تاج مهر
(فردوسی،1966،ج4: 23)
ببینیم تا بر که گردد سپهر که را بر نهد بر سر از تاج مهر
(فردوسی،1966،ج5: 262)
چو خورشید تابنده بنمود تاج بگسترد کافور بر تخت عاج[13]
(فردوسی،1966،ج4: 147)
ز ماهی چو بنمود خورشید تاج برافکند خلعت زمین را ز عاج
(فردوسی،1966،ج8: 300)
ز خاور چو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج
(فردوسی،1966،ج7: 224)
در ادبیات دینی ایرانیان جایگاه قرارگیری خورشید و میترا کاملاً مشخص است، اهورامزدا در قلمروی بیپایان، با فاصله از خورشید که بهاندازهی فاصلهی خورشید از زمین است فرمانروایی میکند، اهریمن در قلمروی تاریکی مطلق است و میترا در حدفاصل میان این دو قرار دارد. ( کومن،1383: 30) در سرود میترای اوستا، چهار اسب سفید، ارابهی زرین چرخ او را میکشند،[14] و این بدان معنی است که خدا تا هنگامی که در بامدادان تن خود را درخشان و نورانی میکند، رویدادهای بسیاری را پدید میآورد[15]. همانگونه که در سطور بالا اشاره شد یکی از ویژگیهای ایزد مهر، روشن بودن او است. صفت روشنی مهر را میتوان دوگونه تفسیر کرد:
الف: در اوستا بهطور معمول مهر با این ویژگی [روشن بودن] توصیف میشود و بهگونهای که میتوان گفت که درخشندگی و روشنی همراه همیشگی و جزء جدایی ناپذیری اوست؛ بر اساس سرود 50 مهریشت، جایگاه او بر فراز کوه بلند و درخشان البرز قرار دارد، جایی که نه شب است و نه تاریکی و از ستیغ آن مه برنمیخیزد و بر اساس سرود 112 همین یشت راههایی که مهر برای دیدن سرزمین مهرپرستان میپیماید، روشن است.
ب: از دیرباز مهر و خورشید به همآمیخته و این آمیزش و همسانی مهر با خورشید بهویژه در صفت درخشندگی سبب شده است که خورشید همان ایزد مهر دانسته شود و بدین گونه صفت روشن بیشتر معرف خورشید است تا ایزد مهر. ( جعفری قریه علی،1387: 24) استرابو جغرافیدان بنام یونانی و بسیاری از نویسندگان یونانی و رومی، مهر را همان خورشید دانستهاند؛ ( پورداوود،1380: 123) به هر روی در دوری ساسانی، مهر به صورت خدای ناب خورشیدی درآمده (زنر،1374: 163) و به مرور زمان مهرپرستی مترادف خورشیدپرستی شده بود. [16]
در باور ایرانیان باستان اشاره به زائیده شدن مهر میگردد؛ در استورههای ایرانی سه روایت در مورد زایش مهر وجود دارد که به آنها اشاره میشود:
1. از دل سیاهی شبی درازآهنگ و سرد، مهر در یک غار گود و کمارتفاع در میان کوههای البرز و از دل سنگی به دنیا میآید. در هنگام تولد تنها یک کلاه بر سر دارد و شمشیر و تیروکمان در دست. (برخی زاده شدن مهر از درون سنگ را استعاره از فروغ ناشی از برخورد دو سنگ به هم میدانند) میترا به هنگام تولد کرهای در دست دارد و دست دیگرش را بر دایرهالبروج گرفته است.
2. آناهیتا، الهه باروری آریایی، مهر را بهصورت باکره درون غاری در تاریکی مطلق به دنیا میآورد. در این روایت گاهی از سه چوپان (بعضی روایات دو چوپان) صحبت به میان میآید که در هنگام زایش وی درون غار حضور دارند . آناهیتا پس از زایش مهر وی را روی برگ گل نیلوفری قرار میدهد.
3. مهر از درون گل نیلوفر برروی برکهی آبی که متعلق به آناهیتا بوده است به دنیا میآید. بیرون آمدن مهر از گل نیلوفر در برخی تندیسهای به دست آمده نمایش داده شده است.( بهار،1375: 117)
اما داستان اول در بیشتر منابع تأکید میگردد؛ نیرویی باطنی و سحرآمیز مهر را از درون صخرهای به جهان خارج، بیرون افکنده است؛ میترا در این حالت کاملاً عریان است و کلاه فریجی[17] به سر دارد، دستش را بلند کرده و خنجری و مشعلی به آن گرفته است، او زائیدهی روشنایی است و از دل سنگی زاده شده است. صخرهای آبستن شد و میترا را زایید. ( رضی،1381: 296) لازم به یادآوری است که تاکنون هیچ مجسمه یا نقش برجستهای از تولد میترا با مشخصات ذکرشده در ایران پیدا نشده، و تنها نقش برجای مانده از مهر همان است که در تاق بستان کرمانشاه در صحنة تاجگیری اردشیر از اهورامزدا مشاهده میشود که مهر بر گل نیلوفر ایستاده در حالی که بَرسَمی[i] در دست دارد و تاجی از شعاعهای نور بر سر گذاشته است. عدهای بر این باورند که مادر میترا، ناهید در آب از تخمهی زرتشت بارور شده است. تخمه یا نطفهی زرتشت در آب دریاچهی هامون نگهداری میشد، پس مسیحای مژده داده شده باید از آن تخمه بیرون آمده باشد.[18] نمادهای مهری پیوند خاصی با آب دارند، همانند بارور شدن دوشیزه در آب و بارور شدن صدف و پروراندن مروارید در آب باعث شده است که پیروان میترا تصور کنند که میترا چون مروارید از میان صدف زائیده شده است و یا چون تخمه یا فر زرتشت در آب نگهداری میشد به نظر میآید جای نگهداری آن را در گل آبی نیلوفر میدانستند و از این رو نیلوفر با دین مهر بستگی نزدیک دارد؛ نیلوفر و صدف دو نماد برجستهی آیین میترا است، اما بر اساس نقشها و تندیسهای موجود در پرستشگاههای مهری بهترین نماد درخور نگهداری و پروراندن تخمه در آب، دلفین بود؛ دلفین فرزند خود را مانند پستان داران با دادن شیر در آب بار میآورد، پس میتواند از میترا در آب نگهداری کند؛ گروهی نیز بر این باور بودند که محل زایش میترا در آب نبوده بلکه در آتش بوده است. این امر با مفاهیمی که ایرانیان از آتش بهعنوان شاهد یا گواه میگیرند مطابقت دارد زیرا میترا خدای عدالت و داوری است، پس با آتش ارتباط نزدیکی دارد. ( رستم پور،1382: 100) جدا از چگونگی زایش مهر، زمان زائیده شدن مهر نیز درخور توجه است، زیرا تولد مهر یک حادثهی نجومی است که یکشب در سال رخ میدهد و آن شب یلداست که چندین هزاره در ایران سابقه دارد ،30 آذر یا 21 دسامبر[19] کوتاهترین روز و بلندترین شب را در طول سال دارد اما بلافاصله پس از آغاز دی، روزها بهتدریج بلندتر و شبها کوتاهتر میشود، زین رو این شب را شب یلدا به معنی تولد خورشید شکست ناپذیر که همان ایزد مهر بود، نامیدهاند. اگر به معنی یلدا دقت شود ارتباط آن با خورشید و ایزد مهر بهتر نمایان میشود؛ در برهان قاطع ذیل واژهی یلدا چنین آمده است: ” یلدا کلمهای است سریانی به معنای میلاد عربی که شب اول زمستان و شب آخر پاییز است (اول جدی و آخر قوس) و آن در تمام سال درازترین شبهاست و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و میگویند آن شب بهغایت شوم و نامبارک است و برخی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است.”[20] بیرونی مینویسد: ” دیماه و آن را خورماه نیز میگویند، نخستین روز آن، خرم روز (خره روز یا روز خورشید) است و این روز و این ماه هر دو به نام خدای بزرگ هرمزد است… “( بیرونی،1321: 256) همهی این اشارهها و نامها، حاکی از آن است که شب یلدا و روز دیگان، پیوند استواری با خورشید دارد، با مهر که از این روز بر تاریکی چیره میشود و رو به افزایش میرود. این روز خورشید است، روز مهر است و نزد ایرانیان بسی گرامی بود و بزرگترین جشن، یعنی جشن تولد مهر یا خورشید به شمار میرفت که آغاز سال محسوب میشد. ( رضی،1371: 541)
محققان بر آنند که پیروان کیش مهر اعتقاد داشتند که این خدا نه به صورت کودک بلکه چون جوانی از صخره متولد میشود و نشانههایی را که نمودار وظیفهی اوست با خود دارد؛ خنجری که با آن روزی گاو نر را خواهد کشت و مشعل آتش که نماد نوری است که به جهان میآید و گاه کرهای که نماد فرنانروایی کیهانی است. (هینلز،1382: 124) در شاهنامه، خورشید افزون بر خنجر و مشعل آتش با نشانههای دیگری برای انجام وظیفهی خویش ظاهر میشود، از جمله تیغ، سنان، گرز، درفش، چادر زرد، کلاه زرین، کمند، سپر زرین؛ و نیز واژه هایی چون خورشید، خور، شید، هور و آفتاب به عنوان مترادف مهر به کار رفته است.
چو خورشید تیغ از میان برکشید شب تیره گشت از جهان ناپدید
(فردوسی،1966،ج4: 12)
سپهدار ایران به فرزانه گفت که چون برکشید تیغ هور از نهفت
به پیش سیاوش همی رو به هوش نگر تا چه فرماید آن دار گوش
(فردوسی،1966،ج3: 16)
چو خورشید رخشان ز چرخ بلند همی خواست افکند رخشان کمند
(فردوسی،1966،ج2: 176)
همی چاره جست آن شب دیریاز چو خورشید بنمود چینی طراز
برافروخت از کوه زرین درفش نگونسار شد پرنیانی درفش
(فردوسی،1966،ج7: 59)
در دیانت زردشتی، خورشید در شمار مطهرات و پاککنندهها است؛ در اکثر فرگردها که در رابطه با احکام است، خورشید بهعنوان پدیدهای از آفرینش کارش پاکیزه کردن و از میان بردن آلودگیها و نجاسات است، در فرگردهای 5 و 6 وندیداد این نکته بهخوبی نمایان است که چگونه عمل خورشید نگرشنی را نشان میدهد. این عمل را در بارگاه مردگان بهجای میآوردند، مرده را از کته[ii] بیرون میبردند و در فصل مناسب برای دخمه حمل میکردند، در بلندی کوه و تپهای قرار میدادند بهگونهای که چشمهایش رو به خورشید قرار میگرفت و این نوعی وسیلهی آمرزش بود، اگر مزداپرستان مردگان خود را خورشید نگرشی نمیکردند مانند این بود که مرد پارسائی را کشتهاند. در کتاب پهلوی شایست و ناشایست در مورد پرهیز از آلودگی خورشید و حفظ تقدس آن احکامی موجود است که: … زن دشتان به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد و به گوسفند و گیاه نباید بنگرد و با مرد اشو همپرسی نباید بکند؛ چه دروج چندان سهمگین، آن دروج دشتان است که دیگر دروجها را با چشم ناپاک دهد…(مزداپور،64:1369)
ایزد مهر از نظم و راستی محافظت میکند، با هر کس که پیمان بشکند دشمنی میکند و در این صورت است که به خداوندگار جنگ مبدل میشود، اوست که بر دیوان دروغ میتازد و آنان را شکست میدهد.(Gershevich,1959:121) در شعر فردوسی راستی و دروغ اینگونه تصویر پردازی میشود:
هر آنجا که روشن بود راستی فروغ دروغ آورد کاستی[21]
(فردوسی،1966،ج3: 133)
مهر خدای راستی در مهریشت است، در بخش نبرد با دروغپرستان چنین آمده است: مهر سخنها را به راستی آورد و سپاه بیاراید و دارای هزار چُستی و صاحب شهریاری و دانا و تواناست. (صفا،1333: 114) دروغ یا دروج در ابتدا نامی برای ماده دیوان بوده است، ولی سپس کلمهای می شود مترادف دیو. (آموزگار،1383: 38) مهر با پیمان شکنان دشمنی سرسخت دارد، ولی نسبت به وفاداران خود مهربانترین خداست، از این رو در شاهنامه واژهی مهر هم به معنای مهربانی و هم در معناری خورشید رفته است.
خرد داد و گردان سپهر آفرید درشتی و تندی و مهر آفرید
به نیک و به بد دادمان دستگاه خداوند گردنده خورشید و ماه
(فردوسی،1966،ج2: 110)
اصطلاح دروغ یا فریب بیشتر به عنوان لقبی برای اهریمن یا برای دیو خاصی یا همچنین برای طبقهای از دیوان که مشهورترین آنها ضحاک است به کار میرود. (هینلز،1382: 82)
مهر به داوری روان پس از مرگ میپردازد، جنگجویی توانای نیرومند با نیزهای سیمین، زرهی زرین و شانههایی ستبری است که شر دیوان را در هم میکوبد و روح مُخرب همهی خدایان شریر مافوق الطبیعه ترسناک به پس میگریزند. (Gershevich,1959:121) بر اساس یشت 10 که به میترا اختصاص داده شده است، او پروردگار چراگاههای وسیع، ایزد پیمانها، ایزد جنگآوران و ایزد طلوع است که از فراز کوه البرز (هرا) سر بر میآورد، سبب بارش باران و نزول وفور نعمت میشود، خبرچینان بسیاری در خدمت دارد، با ارابهای که “اشی” آن را هدایت میکند، سفر میکند، حرکت میکند و در پیشش “ورثرغنه” (ایزد پیروزی) در شکل گراز میراند. او دادگستری فریب ناپذیر است، یاریبخش کسانی است که او را فرا میخوانند و شفا دهندهای است که “هومه” را در کوه “هرا” پرستش میکند؛ او مسلح به آذرخش است که حتی “انگرهمینو” از آن بیم دارد. در سمت راستش “سرئوشه” و در سمت چپش “وشنو” و گرداگردش را آبها، گیاهان و فرهوشیهای درستکاران فرا گرفتهاند. با اسبان سپید میجنگد، در همه جا به کسانی که پیمانها را زیر پا میگذارند میرسد، او را باید پس از سه روز و سه شب تزکیهی نفس پرستش کرد. (گیمن،1381: 59) در نمونههای فراوانی از شعر فردوسی خورشید نیز مانند مهر، با صلاح رزمی تصویر میگردد:
چو خورشید زرین سپر بر گرفت شب تیره زو دست بر سر گرفت
بینداخت پیراهن مشک زنگ چو یاقوت شد مهر چهرش به رنگ[22]
(فردوسی،1966،ج6: 159)
چو خورشید زرین سپر برگرفت آفتاب سر جنگجویان برآمد ز خواب[23]
(فردوسی،1966،ج6: 367)
شب تیره لشکر همی راند شاه چو خورشید بفروخت زرین کلاه[24]
(فردوسی،1966،ج6: 177)
در نقوشی که از مهر پرستی باز مانده است، مهر را سوار بر اسب نشان میدهد که به شکار میرود؛ در صحنههای اصلی نقوش برجسته، ماجراهای این خدا با گاو نر به تصویر درآمده است؛ پیش از اینکه مهر گاو را بکشد، باید او را بگیرد و این کار بسیار دشوار میبیند، مهر نخست موفق میشود که گاو نر را که در حال چراست بگیرد، اما گاو نر خود را رها میسازد و مهر را به دنبال خود میکشد تا سرانجام حیوان سخت خسته میشود و مهر میتواند او را دوباره بگیرد و به غار ببرد و در آنجا او را بکشد. (هینلز،1382: 124-126) در بیشتر مواقع گاو به معنی عمل آفرینش تعبیر شده است و ویژگی حیات بخشی این قربانی کیهانی را با گندمی که از دُم گاو میروید نمادپردازی کردهاند. در بیت زیرین از شاهنامه خورشید شیری پنداشته شده که بر پشت گاو پنجه زده است.
چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو زهامون برآمد خروش چکاو
(فردوسی،1966،ج4: 182)
بی شک مراد از گاو مجازا زمین است (زمین بر شاخ گاو است)، اما در زبان اساتیر، خورشید همان شیر است. (مقایسه شود با بُرج اسد) و زمین به لحاظ بارآوری همان گاو؛ حملهی شیر به گاو در نقاشیهای کهن هم دیده میشود، معنای اساتیری قدسی دارد و مدلول آن بارآوری و پیدایش بهار است، اما در اینجا شاعر روز را اراده کرده است. (شمیسا،1378: 244) در آیین میترا هست که مهر گاو را میکشد، در واقع به منزلهی فائق شدن خورشید یا مهر است؛ او را میکشد تا گیاهان به وجود آیند؛ گاو مظهر ماه است، وقتی گاو به دست اهریمن کشته میشود، نطفه اش به ماه میرود. (بهار،1381: 275)
ایرانیان سرزمین خود را سرزمین پیمان به شمار میآوردند و میدانیم که جنگجویان پیش از رفتن به جنگ با کشورهای ضد مهر بر بالای اسبهایشان به درگاه مهر دعا می کردند. (هینلر،1382: 121) داریوش سوم پیش از نبرد گوگمل به درگاه خورشید، میترا و آتش مقدس جاودان تضرع میکند. ارتباط میترا با خورشید به عنوان چشم او در انگارهی اصلی میترا به عنوان پاسدار و نگهبان عهد یا پیمان میتوان ردیابی کرد. (بوس،1375: 590-584) در اشعار فردوسی برای داستان پادشاهی خسرو پرویز میآید:
بنالید و سر سوی خورشید کرد ز یزدان دلش پر زامید کرد
چنان گفت کای روشن دادگر درخت امید از تو آید به بر
(فردوسی،1966،ج9: 25)
و نیز در داستان رستم و اسفندیار سوگند خوردن به خورشید که مربوط به دوران مهر پرستی است.
به پیروزی و مردی و مهر و رای که شاهیت بادا همیشه به جای
(فردوسی،1966،ج5: 390)
چه کردم ستاره گواه من است به مردی جهان زیر پای من است[25]
(فردوسی،1966،ج2: 223)
کسی با ستاره نکوشد به جنگ که بر جان دارا نجستم گزند[26]
(فردوسی،1966،ج6: 405)
عصر اساتیر به گفتهی نورتروپ فرای پیش از عصر ادبیات بوده است؛ شاهین یا عقاب، سمبل خورشید بود و از این رو در آیین مهرپرستی جنبهی تقدس داشت. (شمیسا،1378: 197-198) گفتنی است که پیروان آیین مهر هفت مرحله را پشت سر میگذاشتند که عبارت بود از: 1. کلاغ 2. عروس 3. سرباز 4. شیر 5. پارسی 6. پیک خورشید 7. پدر یا پیر (آموزگار،1383: 22) در نماد شناسی استورهی کلاغ نمودار تاریکی در برابر خورشید است؛ فردوسی شب را سیه زاغ پران خوانده است.
چو خورشید تابان برآورد پر سیه زاغ پران فرو برد سر
(فردوسی،1966،ج2: 231)
در گفتارهای اروپائیان نیز آمده که مهریان برای رسیدن به پایهی پیر، میبایست که از هفت پله -درجه- بگذرند که این هفت پایه در فرهنگ ایرانی به گونهی هفتخوان رستم (و در عرفان اسلامی به هفت شهر عشق) تعبیر شده است.
برخی از شخصیتهای شاهنامه در پیوند مهر میباشند، در داستان رستم و اسفندیار، اسفندیار قهرمانی است که به وسیلهی نمایندهی اهورامزدا (زردشت)، رویینتن و شکست ناپذیر شده است؛ سیمرغ که رمزی از یک خدای دیگر (مهر) است به یاری رستم میشتابد، جنگ رستم و اسفندیار جنگ دو آیین و مذهب است. (شمیسا،1369: 62-63) رستم مهر پرست است و همچون مهر گیتی فروز است.
نوشته یکی نامهای بر حریر ز مشک و ز عنبر ز عود و عبیر
سپرد این به سالار گیتی فروز به نوی همه کشور نیمروز
چنان کز پس عهد کاوس شاه نباشد بران تخت کس را کلاه
(فردوسی،1966،ج2: 125)
در شاهنامهی فردوسی پیوندی میان سیمرغ و مهر است، گونهای که سیمرغ را می توان نماد مهر دانست. از سیمرغ در شاهنامه با لقب مرغ روشنروان و مرغ ژیان نیز سخن رفته است. در آنهنگام که اسفندیار، رستم را تندرست و بیگزند در برابر خویش آمادهی پیکار میبیند از افسون و چاره سازی زال و پیوند او با سیمرغ اینگونه یاد میکند:
شنیدم که دستان جادوپرست به هر کار یابد به خورشید دست
چو خشم آرد از جادوان بگذرد برابر نکردم پس این با خرد
(فردوسی،1966،ج6: 300)
سیمرغ نماد روشنرایی و فرزانگی و چارهسازی است؛ شاهین همواره در ایران مرغ سپید و آیینی بود، او مرغ خورشیدی و پرندهی مهری است، سیمرغ و شاهین را میتوان یک پرنده انگاشت و سیمرغ را بازتاب افسانهای شاهین؛ اگر سیمرغ همان شاهین باشد، نشانهی روشنی است بر سپیدی و ارجمندی شاهین در فرهنگ کهن ایران. (کزازی،1368: 84) سیمرغ بر فراز البرز خانه دارد که از کوههای خدانشین و مطلع خورشید است؛ کوه قاف که نشیمن عنقاست، جنبهی استورهای دارد. در داستان زال و پرورش او به دست سیمرغ در شاهنامهی فردوسی میآید:
فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ بزد بر گرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه که بودش درآنجا کنام و گروه
(فردوسی،1966،ج1: 140)
ایزد مهر که پاسدار درستی و و دشمن دروغ است، حامی عهد و پیمان و یار جنگجویان بود، هموراه در نبرد با دیو دروغ و تاریکی، رسول و پیامآور نور و روشنایی برای پاکان و راستگویان بوده و از اینروست که جایگاه والایی نزد مردمان داشته است چنانکه هنگام گرفتاری مردم ایران به ظلم و جور بابلیان چارهی کار در آن دیدند که آیین مهر را دو از چشم دژخیمان حفظ و اشاعه دهند از اینرو در کوهستانها و غارها به یاران خویش آموزش میدادند تا این کیش مقدس حفظ شده و تداوم بیابد. شاهنامه نیز از این آموزش و پرورش به مرد دین میسپارد:
شوم ناپدید از میان گروه مر این را برم سوی البرز کوه
بیاورد فرزند را چون نوند چو غُرمِ ژیان سوی کوه بلند
یکی مرد دینی بر آن کوه بود که از کار گیتی بیاندوه بود
فرانک بدو گفت: کای پاکدین منم سو کواری ز ایرانزمین
بدان کاین گرانمایه فرزند من همی بود خواهد سر انجمن
ببرد سر تاج ضحاک را سپارد کمربند او خاک را
ترا بود باید نگهبان او پدروار، لرزنده بر جان او
به نظر میرسد نهانکاری در کیش مهری مربوط به آغاز زمان نیایش مهر در ایران است. زیرا در عصر اشکانی اکثریت مهرپرست بود، پنهانکاری رایج نبود، در دوران اسلامی نیز در گود زورخانه[27] گردهمآیی داشتهاند و با ورزشهای آیینی رسوم مهر را برپا میداشتند.[28]
· نتیجه گیری
حماسه، پرورش ادبی استوره است؛ شاهنامهی فردوسی به عنوان حماسه ملی ایرانیان آبِشخور اساتیری دارد. یکی از اساتیر بزرگ ایران مهر یا میترا میباشد که حوزهی اثرگذاری آن در تمام جنبههای هنری، دینی و آئینی، معماری، رسوم و باورهای ایرانیان در دوران پیش از اسلام و دوران اسلام با دگردیسی در دین جدید قابل مشاهده و بررسی است؛ بی شک این عامل موثر در تمام ارکان فرهنگی ایرانیان در شعر ایشان هم تبلور داشته است.
فردوسی کوشیده است تا با یاری از بلاغت تصویری، استورهی مهر را با کیفیت شاعرانه درآمیزد؛ تصاویر استاتیری مهر (خورشید-خور-مهر-هور-آفتاب) در شاهنامه مبتنی بر تخیل شاعرانه و بیانگر سایه روشنهای باور و اندیشههای میترائیسم در ایران است. در شعر فردوسی استورهی مهر از رهگزر صور خیال، تبلور ادبی و رنگ آرمانی و هنری یافته است؛ اکثر تصاویر مهری شاهنامهی فردوسی استعاری هستند که به اوصاف انسانی آراسته شدهاند. زبان استورهی مهر در شاهنامه زبان تمثیلی، سمبلیک و استعاری است که تصویرگر نبرد و کشاکش بین دو نیروی متضاد خیر و شر میباشد. بی تردید محیط شاهنامه تنها محیط حماسه و جنگ پهلوانان و تاج شاهی نیست، بلکه محیط باورها و اندیشههایی است که سرچشمهی آنها اساتیر ایرانشهری است. اساتیر ایرانشهری از آنجا که با فکر و حکمت و فلسفهی هستیشناسانه پیوند دارد محدود به یک برش زمانی نمیشود بلکه گذشته، حال و آینده را در بر میگیرد.
دکتر علی نیکویی
منابع
1. اوشیدری، جهانگیر (1371) دانشنامهی مزدیسنا، واژه نامهی توضیحی آیین زرتشت. تهران. نشر مرکز.
2. آموزگار، ژاله. (1383) تاریخ اساطیری ایران. تهران. انتشارات سمت.
3. بوس، مری. (1375) تاریخ کیش زردشت. ترجمهی همایون صنعتیزاده. ج 1. تهران. انتشارات توس.
4. بهار، مهرداد. (1375) از اسطوره تا تاریخ. تهران. نشر حقیقت.
5. بهار، مهرداد. (1377) از اسطوره تا تاریخ. تهران. نشر چشمه.
6. بهار، مهرداد. (1381) پژوهشی در اساطیر ایران. ج 4. تهران. انتشارات آگاه.
7. بیرونی، ابوریحان. (1321) آثارالباقیه. ترجمة اکبر دانا سرشت. تهران، نشر کتابخانة خیام.
8. پورداوود، ابراهیم. (1380) آناهیتا. به کوشش مرتضی گرجی، تهران، افراسیاب.
9. جعفری قریه علی، حمید. (1387) ویژگیهای مهر در منظومههای حماسی و ملی ایرانیان. مجله دانشگاه شهید باهنر کرمان. شماره 24، زمستان 87. 46-25
10. جنیدی، فریدون. (1362) مهر ایرانی. مجلهی فروهر. شماره 281. 1-25
11. جوادی، شهره؛ نیکویی، علی. (1394) استوره خورشید در هند و ایران. مجله هنر و تمدن شرق. شماره 10. زمستان 94. 15-21
12. حامی، احمد. (1355) مهر ایزد از یاد رفته. تهران. چاپ داورپناه.
13. دهخدا، علیاکبر. (1377) لغت نامهی دهخدا. تهران. انتشارات دانشگاهتهران.
14. رستم پور، سالومه. (1382) مهرپرستی در ایران، هند و روم. تهران، انتشارات خورشیدافروز.
15. رضی، هاشم. (1371) گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران، انتشارات بهجت.
16. رضی، هاشم. (1381) آئین مهر (تاریخ آئین راز آمیز میترایی). تهران، انتشارات بهجت.
17. شمیسا، سیروس. (1369) انواع ادبی. تهران. انتشارات فردوس.
18. شمیسا، سیروس. (1378) نقد ادبی. تهران. انتشارات فردوس.
19. صفا، ذبیحالله. (1333) حماسهسرایی در ایران. تهران. انتشارات امیرکبیر.
20. فردوسی، (1966) شاهنامه. به تصحیح ی.اوبرتلس و دیگران. چاپ مسکو.
21. کریستین سن، آرتور. (1387) ایران در زمان ساسانیان. ترجمة رشید یاسمینی، تهران، نشر نگاه.
22. کزازی، میرجلالالدین. (1368) از گونهای دیگر. تهران. انتشارات مرکز.
23. کومن، فرانس. (1383) آیین پر رمز و راز میترایی، ترجمة هاشم رضی. تهران. انتشارات بهجت.
24. گیمن، دوشن. (1381) دین ایران باستان. ترجمهی رویا منجم. ج 1. تهران. انتشارات علم.
25. محمدحسین خلف تبریزی متخلص به برهان. (1384) برهان قاطع. تهران، انتشارات باران اندیشه.
26. مزداپور، کتایون. (1369). شایست و نشایست. تهران. موسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
27. مصاحب، غلامحسین. (1356) دایره المعارف. تهران، چاپ و نشر دایره المعارف فارسی.
28. مقدم، محمد. (1385) جستاری در باره مهر و ناهید. تهران. انتشارات هیرمند.
29. هینلز، جان. (1382) شناخت اساطیر. ترجمهی ژاله آموزگار و احمد تفضیلی. تهران. نشر چشمه.
30. یاحقی، محمدجعفر. (1369) فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی. تهران. انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
31. Gershevich,I.(1959) “Anahid”. Encyclopaedia. Iranica Vol 1. London and Boston
· پینویس
[1] ایرانشناس و شاهنامهپژوه.
[2] نگاه کنید به: (جنیدی،1362: 1 الی 25)
[3] نگاه کنید به: (جنیدی،1362: 1 الی 25)
[4] Mihr
[5] Mithra
[6] Mitra
[7] Mitr
[8] Mitra
[9] نک به: یاحقی،۱۳۶۹: تحت کلمة “مهر” و نک به : مصاحب،۱۳۵۶: دایره المعارف: تحت کلمة “مهر”
[10] نک به: دهخدا،1377: ذیل کلمهی مهر
[11] نک به: معین،1353: ذیل کلمهی مهر
[12] کمان در بیت زیر استعارهی مصرحه از آسمان است.
[13] تاج در اینجا مفهوم استعاری یافته است؛ استعارهی مصرحه از نخستین پرتوهای خورشید، و کافور استعارهی مصرحه از روشنایی خورشید است.
[14] نگاه کنید به : یشت10،142
[15] نگاه کنید به : یشت10، 142
[16] مهر که نخستین پرتوی سحرگاهان است به خورشید نزدیک میشود، چنانکه در اروپا هم هلیوس خدای خورشید با میترا نزدیک است و در چند نگاره این دو را کنار هم نشان میدهد؛ زیرا نور مهر همواره نزدیک به خورشید است و از اینرو ست که در شاهنامه در نخستین پیامی که فریدون برای کین پدر با مهر میبندد نام خورشید میآید:
جهان را همه زیر داد آورم چو از نام دادار یاد آورم
فریدون به خورشید بر، برد سر کمر تنگ بسته به کین پدر
در گفتار اسفندیار و رستم نیز برجای ماندن سیستانیان بر آیینمهر چنین نماینده میشود:
شنیدم ز دستان جادو پرست به هر کار یازد به خورشید دست
و در بسیاری از سخنان به جای نام خورشید نام مهر میآید، چنان که امروز همگان مهر و ماه را با هم میآورند:
مهر منی
ماه منی
به دلبری اگر چه جانکاه منی
ز دلبران تویی که دلخواه منی
و ماجرای مهر از گذشته تا کنون ریشه دارد، چنانکه عرفان ایرانی-اسلامی آکنده از اشارات مهری است؛ سهرودی از سیمرغ-خورشید در رساله عقل سرخ میگوید: سیمرغ آشیانه به سر طوبی دارد؛ بامداد سیمرغ از آشیانه خود به در میآید و بر زمین بال گستراند، از اثر پرِ او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین.
روشن است پیدایی میوه درختان و گیاهان از فروغ خورشید است که آنرا به بال سیمرغ ماننده کرده است؛ و حافظ که کلام او سرشار از اصطلاحات و اشارات مهری است:
حافظ، جناب پیر مغان مامن وفاست درس و حدیث مهر بر او خوان و از او شنو
–
یاد باد آنکه خّرابات نشین بودم و مست و آنجه در مسجدم امروز کم است، آنجا بود
–
از آن به دیر مغان عزیز می دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
[17] کلاهی منسوب به اهالی فریجیه در آسیای صغیر، یعنی کلاه نمدی با راس خمیده که در هنر یونان و روم باستان دال بر شرقی بودن شخص است. (اولانسی،1380: 57)
[18] اینان مهر را به شخصیت تاریخی منسوب دانستهاند که در سال 272پ.م از مادری به نام آناهیتا زاییده شد، بر اساس این باور بسیاری از پادشاهان پارتی دورهی اشکانیان به آیین مهری روی آوردند و نام مهرداد را برای خود برگزیدند. (جوادی، نیکویی،1395: 18)
[19] در سالهای 2000 و 2004 سیام آذرماه برابر با 20 دسامبر میشود که ناشی از قرار گرفتن روز اضافه در دو ماه متفاوت در تقویم میلادی و شمسی است.
[20] نک به: محمدحسین خلف تبریزی متخلص به برهان،1384: ذیل کلمهی یلدا
[21] راستی استعارهی مکنیه از خورشید و دروغ استعارهی مکنیه از چراغ میراست.
[22] پیراهن مشک رنگ استعارهی مصرحه از تیرگی شب است.
[23] زرین سپر استعارهی مصرحه از گردی خورشید است.
[24] زرین کلاه استعارهی مصرحه از نخستین پرتوهای خورشید است.
[25] مراد از ستاره مجازا خورشید است.
[26] مراد از ستاره مجازا خورشید است.
[27] مهرداد بهار در پیشگفتار زورخانههای تهران، زورخانه را با مهر سنجیده است؛ پیش از آن احمد حامی نیز “در بغ مهر” چنین گفته است. / زورخانهها را تا پیش از دوران صفوی عبادتخانه میگفتند. (حامی، 1355: 18)
[28] نگاه کنید به: (جنیدی،1362: 1 الی 25)
[i] بَرسَم یا بَرِسمَن عبارت از شاخههای بریده درختی که هر یک از آنها را در زبان پهلوی تاک و به پارسی تای گویند. از اوستا برمیآید که برسم باید از جنس رستنیها باشد، مانند انار و گز (درخت) و هوم. شاخهها معمولاً با کاردی به نام بَرسَمچین بریده میشود. در فرهنگهای پارسی آمده «برسم شاخههای باریک بیگره باشد به مقدار یک وجب که آن را از درخت هوم ببرند، و آن درختی است شبیه به گز (درخت) و اگر هوم نباشد، درخت گز والا درخت انار که با نیایش و باژ و زمزمه و با وسیلهی بَرسَمچین میبرند.» گاهی در مراسم برسمهای فلزی از برنج و نقره به جای گیاه به کار میبرند. هر یک از تایهای فلزی به بلندی نه بند انگشت و به قطر یک هشتم بند انگشت است. در اوستا شمارهی برسمها از ۳ تا ۳۵ ذکر شدهاست. دور برسمها را با بندی که از برگ الیاف خرما بافتهاند، میبندند، نظیر کٌشتی و کمربند زرتشتیان، این بند نیز کٌشتی نامیده میشود. (اوشیدری،1371: ذیل برسم)
[ii] کتهKata یا گور. توصیه میشود که این کتهها باید در جایی بنا شود که از گیاه و آب به دور باشد و کمترین رطوبتی به آن نفوذ نکند، جایی باشد که از محل عبور انسان و حیوان به دور باشد؛ چندین گام از عناصر مقدسی چون آب و آتش و گلههای گاو و گوسفند و مسکن مردم پرهیزکار فاصله داشته باشد. فقط چنین کته یا اتاقکی است که میتواند از اوضاع نامساعد جوی به دور بوده و دخمهی موقت جسم گردد. این جایگاه باید چنان باشد که چون جسد درون آن قراردادند با سقف تماس پیدا نکند و از طرفین به دیوارها مماس نشود. کف آن لازم است با شن و سنگریزه پوشانده شود تا نه رطوبت زمین و نه خاک امکان تماس با جسد را نداشته باشد. در چنین جایی باید جسد را برای دو یا سه شب و در صورت ضرورت تا یک ماه به امانت گذاشت (رضی،1376،ج4: 1875)